گندم

گندم بودن را دوست دارم

در هلهله باد پراكنده شدن را.....

براي روزي

     كه شايد

       زير دندان هاي تو له شوم

ناني

    كه صبحانه اي

            پنيركي قاتق آن كني

.....چرا درويم نمي كني

       مرا كلاغ هاي سياه تمام كردند..........

چند رباعی

در دفتر شعر من صدا پنهان است     

 یک رود پر از ستاره در جریان است

من در سر خود ابر زیادی دارم         

  جیب کلمات من پر از باران است

ادامه نوشته

سفره خالی

 

 

ياد دارم در غروبي سرد سرد

مي گذشت از كوچه ما دوره گرد

 

داد ميزد: كهنه قالي ميخرم

دست دوم جنس عالي ميخرم

كاسه و ظرف سفالي ميخرم

گر نداري كوزه خالي ميخرم.

 

اشك در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهي كشيد بغضش شكست:

اول ماه است و نان در سفره نيست

اي خدا شكرت ولي اين زندگيست؟

 

بوي نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بي روسري بيرون دويد

 گفت: آقا! سفره خالي ميخريد؟

سالی 2710 کوردی پیروز

بهار را به نظاره می نشینیم که سبز بودنش جرم

 

 نیست. سال نو (سال صبر و استقامت) مبارک